پاسخي به جايزه دو ميليون درهمي شبکه وهابييونv
همگان بدانند آيه هاي قرآن در امامت اهل بيت (ع) نه يک آيه بلکه بيش از 300 آيه است (و لَو کَرِهَ الکافِرون) و محققين عزيز و بزرگوار اگر مي خواهند بيشتر در اين موضوع تحقيق کنند به کتاب هاي «آيات الولايه» تأليف سيد کاظم ارفع، «عليٌ في القرآن» تأليف آيت الله شيرازي، «ائمه در قرآن» تأليف خيرالله مرداني، «علي (ع) از نگاه ديگران» خيرالله مرداني مراجعه نماييد.


به گزارش شيعه آنلاين، چندي پيش خبري توسط برخي پايگاه هاي خبري منتشر شد مبني بر تعيين جايزه دو ميليون درهمي وهابييون در شبکه ماهواره اي «نور» براي انکار امامت. بدون شک هدف اين وهابييون شيطان صفت مقابله با اصل امامت و ولايت است.



پس از بررسي اجمالي و رصد بيشتر پايگاه هاي خبري فعال در جمهوري اسلامي ايران، متأسفانه متوجه شديم که هيچ يک از آنها به اين خبر اهميت نداده و نسبت به آن واکنش نشان ندادند. از همين رو بر آن شديم که طي مطلبي که منبع آن کتب اهل سنت است، پاسخ ادعاهاي واهي آنان را بدهيم. متن کامل اين مطلب که توسط حجة الإسلام سيد «رضا بحرالعلوم ميردامادي» به شرح ذيل است:

بسم الله الرحمن الرحيم - فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ» (زمر/17و18) «پس بندگان را بشارت ده همان کسانى که سخنان را مى‏شنوند و از بهترين آنها پيروى مى‏کنند، آنان کسانى هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند»

خداوند متعال را شاکريم که دشمنان ما را از کساني قرار داد که تا حدّي متعصب هستند که علاوه بر کور دلي و بي بصيرتي، کور ظاهر هم هستند و کتاب هاي معتبر خودشان را هم نيم نگاهي نمي اندازند و بي خردانه و عجولانه ادعايي را در شبکه ماهواره اي مطرح مي کنند که بر خلاف گفته و اعتقاد بزرگان و علماي خودشان است. جايزه 2 ميليون درهمي براي کسي که حتي يک آيه از قرآن در اثبات امامت مولا و سرور عالَم، حبل الله المتين اميرالمومنين علي (ع) بياورد! اين ادعّا به اندازه اي ناشيانه و احمقانه است که جز عناد و ولادت خبيث و ناپاک، منشاء ديگري برايش نمي توان يافت ولي ما به حسب وظيفه، پاسخي کوبنده هر چند موجز و مختصر بحول الله و قوته خواهيم داد چرا که شيعه ي اهل بيت (ع) شعار«نحن ابناء الدليل» را با عمل اثبات نموده است:

1- مگر شما براي خلافت و جانشيني خلفاء سه گانه و احترام گذاشتن تمامي اصحاب بدون تفکيک خوب و بدِ آنها - عدم وصيّت پيامبر - نداشتن وصيّ و جانشين آيه اي داريد؟ خلافت ابوبکر را با کدام آيه قرآن اثبات مي کنيد يا خلافت عمر و يا عثمان را؟ هذيان گفتن پيامبر را از کجاي قرآن آورده ايد؟ (صحيح بخاري باب کتابه العلم من کتاب العلم : 1/22 - صحيح البخاري، ج 7 ص 9، کتاب المرضى باب قول المريض قوموا عنّى؛ و ج 5 ص 137 کتاب المغازي، باب مرض النبي (ص) و وفاته؛ صحيح مسلم فى آخر کتاب الوصيّة، ج 5، ص 76 - مسند احمد حنبل تحقيق احمد محمد شاکر، حديث 2992 - طبقات ابن سعد: 2/244 چاپ بيروت)

کداميک از عقايد شما با قرآن کريم، همخواني دارد که به خود جرأت داده ايد امامت الهي علي (ع) که نصّ صريح قرآن است را به انتقاد بگيريد؟ شکّ اربابتان عمر به نبوت خاتم الأنبياء محمد مصطفي (ص) را مستند به کدام آيه قرآن و يا دليل شرعي ديگري مي کنيد؟ در صحيح البخاري ک الشروط باب الشروط في الجهاد ج 2 / 122 طبع دار الکتب العربية به حاشية السندي وج 3 / 256 ط مطابع الشعب، مسند أحمد ج 4 / 330 ط 1 آمده است: عمر مکرر در نبوت رسول خدا شک مي کرد. از جمله شک هاي وي در روز حديبه بود که حميدي در جمع بين الصحيحين اعتراف به آن کرده که عمر گفت : ما شَکَکتُ في نُبُوَّةِ مُحمّد قطّ کَشَکّي يَومَ الحديبية!

يعني هرگز به اندازه شکي که در روز حديبيه در نبوت پيامبر اکرم (ص) کردم شک نکرده بودم. اين کلام وي خود نشان دهنده آن است که وي مادام و هميشه در نبوت پيامبر اکرم (ص) شک مي کرده است. ولي شک وي در روز حديبيه با بقيه شک ها فرق مي کرده است. علت شک عمر آن بود که پيامبر اکرم (ص) فرموده بودند که به مکه مي رويم و اعمال حج انجام خواهيم داد و به همين منظور به همراه جمع کثيري از اصحاب به سوي مکه به راه افتادند. ولي مشرکان که از طرفي نمي خواستند که مسلمانان به حج بيايند و از طرفي هم خود را قادر به مقابله و جنگ با ايشان نمي دانستند تصميم گرفتند که با پيامبر عظيم الشان اسلام صلح کنند. براي همين مشرکان چندي از بزرگان خود را پيش پيامبر (ص) فرستادند. پيامبر (ص) نيز صلاح ديدند که به مدينه برگردند و به حج نروند و با ايشان صلح کنند. که البته مفاد و شروط اين صلح منافع بسياري بعدها براي مسلمانان به وجود آورد. ولي عمر که از شروط صلح نامه خمشگين شده بود به محضر پيامبر اکرم رسيد و مثل هميشه با تندي و توهين با ايشان سخن گفت.

بخارى ماجراي توهين عمر را در آخر کتاب شروط صحيح خود نقل مى کند که عمر مى گويد: به پيغمبر گفتم: آيا تو پيغمبر بر حقّ خدا نيستى؟ فرمود: چرا هستم. گفتم: آيا ما بر حقّ و دشمن ما بر باطل نيستند؟ فرمود: چرا. گفتم: پس چرا در دين خود پستى و خفت نشان دهيم؟ در اين هنگام پيغمبر فرمود: من پيغمبر خدا هستم و نافرمانى او را نخواهم کرد! و خدا هم ياور من است. عمر گفت: به پيغمبر گفتم: مگر تو نمى گفتى که ما بزودى به خانه خدا مى رسيم و آن را طواف مى کنيم؟ فرمود: چرا، ولى آيا گفتم امسال چنين خواهد شد؟ گفتم: نه. فرمود: پس اين را بدان که به خانه خدا مى آيى و آن را طواف مى کنى. اين نوع سخن گفتن وي با پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله خود دليل واضح و روشني است بر عدم اعتقاد وي به نبوت ايشان. و به همين دليل در روز حديبيه عمر حقيقت درون خودش را بيان مي کند و اظهار مي دارد که در نبوت پيامبر شک دارد و در واقع اصلا عقيده ندارد. آيا کسي که عقيده به نبوت دارد و طبق حکم قرآن کلام پيامبر را وحي مي داند در کارها و سخنان وي شک مي کند و او را توبيخ مي کند؟!

تفکر جسم بودن خدا که احمد بن حنبل بزرگِ فرقه حنبلي ها به آن معتقد است را از کدام آيه قرآن استنباط مي کنيد؟ شايد از آيه «ليس کمثله شيء» به اين نتيجه رسيده ايد و يا شايد از آيه ي «و لم يکن له کفواً احد». ارباب هايتان کداميک، عالم قرآن بودند که حالا شما داعيه دار قرآنيد؟ بزرگ ارباب شما حکم قرآني و ساده ي تيمم را هم نمي دانست (صحيح مسلم ک الطهارة باب التيمم ج 1 / 193، صحيح البخاري ج 1 / 87، الطرائف لابن طاوس ص 464 عن الجمع بين الصحيحين، سنن أبى داود ج 1 / 53، سنن ابن ماجة ج 1 / 200، مسند أحمد ج 4 / 265، سنن النسائي ج 1 / 59 و 61، سنن البيهقى ج 1 / 209، الغدير ج 6 / 83. فتح الباري ج 1 / 352، صحيح مسلم ج 1 / 193) و جاهل بود، آن وقت شما دم از نبودن آيه امامت در قرآن مي زنيد؟ ارباب شما خود آيات را نمي فهميد و به ديگران هم مي گفت که در آيات تدبّر نکنند، اين که ديگر حرف شيعه نيست، حرف خودتان است: روزي عمر آيه وَ فَاکِهَةً وَأَبًّا (عبس/31) را مي خواند کلمه ابا را نفهميد که به چه معناست. بعد گفت: لزومي ندارد ياد بگيريم و در کتاب خدا لازم نيست زياد تعمق و تفکر کنيم! از قرآن هرچه مي دانيد عمل کنيد و هر چه را که نمي دانيد به خدا واگذارش کنيد! (تفسير ابن جرير ج 30 ص 38- مستدرک ج2 ص514- تفسير کشاف ج3 ص 253- الموافقات شاطبي ج1 ص21 و 25- الدر المنثور ج 6 ص 317) همچنين روايت شده است که شخصي به خليفه گفت: من شديدترين آيه را در قرآن مي دانم. عمر با تازيانه بر سر او کوبيد و گفت: به تو چه مربوط که در قرآن تحقيق مي کني! ( الدر المنثور ج2ص227).

عايشه که خود به تحريف قرآن معتقد بوده، اين را چه پاسخي داريد که بدهيد؟ خداوند در قرآن مي فرمايد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون‏(حجر/9) يعني: البته ما قرآن را بر تو نازل کرديم و ما هم آن را محققا محفوظ خواهيم داشت‏. خداوند با تأکيدات فراوان در اين آيه بيان مي کند که حافظ بر قرآن خود خداوند جل جلاله مي باشد و امکان تحريف به هيچ وجه ندارد. وليکن عايشه معتقد بود که قرآن تحريف شده است و ادعا مي کرد بعضي آيات در قرآن بوده که الان از بين رفته است! عايشه مى‏گويد: که آيه رضاع کبير (يعني زنى جهت محرم شدن، پسر بزرگ يا مردى را شير دهد!) و نيز آيه رجم (مراد از آيه رجم اين عبارت است "الشيخ والشيخة إذا زنيا فارجموهما"، کتاب الرضاع، ح 26 در قرآن بوده و در ضمن صحيفه‏اى زير رختخوابم قرار داشت و چون ما به موت رسول خدا مشغول شديم، داجن (بره يا بزغاله‏اى که در اطاق نگهدارى مى‏شد) آن را خورد!



موضوعات مرتبط: مذهب ، ،
برچسب‌ها: پاسخي به جايزه دو ميليون درهمي شبکه وهابييون ,

تاريخ : جمعه 25 مرداد 1392 | 12:53 | نویسنده : یالثارات الحسین |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.